زندگی بعد از طلاق

در را باز کن 

در کنارم بنشین 

دست برزلفهایم بکش 

لبخند بزن 

و دوست داشتنم را با چشمانت فریاد بزن سپس به زبان آر 

مرا ببوس 

ای عزیزترین عزیز.

بیا و نگذار وقت بیش از این دیر شود.

زندگی بعد از طلاق...

  پسرها بس که می دانند چه اندازه موجودات غیر قابل اعتمادیند اگر اعتماد دختری را جلب کنند می گویند مخش را زدیم نمی گویند خدارا شکر عشقم پاسخ داشت ؛نمی گویند؛چون در وجود هیچ مذکری عشق تعریف نشده ؛پسرها بس که می دانند موجودات غیر قابل اعتمادیند اگر دختری به آنها اعتماد کند آن دختر را دختر بدی می دانند ؛مخصوصا در ایران که از اول تعریف شده پسر باید شر ؛کند باید دل بشکند و مثل .....هرهر بلند بلند بخندد ؛خوب حق دارند وقتی دختری این رذالتهارا در وجودشان ببیند و بهشان اعتماد کنند حق دارند فکر کنند دختر خوبی نیست. آنها نمی فهمند دختر فقط احتمال داده شاید مثل بقیه نباشد که به او اعتماد کرده و اعتمادش همیشه سلب شده . پسرها دوست ندارند شریک زندگیشان را خودشان انتخاب کنند چون فکر می کنند دختر خوب به همچون موجود غیر قابل اعتمادی مثل آنها اعتماد نمی کند ؛دوست دارن مادرشان برایشان انتخاب کند . آنها فکر می کنند در زندگی عشق لازم نیست فقط دختر  از قبل از وجود موجود نر بی خبر باشد کافیست ؛و این نر خود آنها باشد که دختر چشمش به روی او باز می شود ؛ چه می شود کرد پسر است دیگر خیلی خر است دیگر خیلی احمق است د زندگی بعد از طلاق...

خیلی هم که محکم باشی عاقبت می شکنی که دیگر شکستم من اما

ملالی نیست این شکستن بهتر از خود باختگیست.

زندگی بعد از طلاق...

پنج سال و نیم از من کوچکتر بود  مدتی هم گروه بودیم  و در چتهای گروهی باهم مثلا دوست اجتماعی شده بودیم  در طی قهرو آشتیهای گروهی همیشه طرفم را می گرفت  روزی از روزها دیگر تصمیم گرفتم از هرچی گروه مختلط هست  لفت دادم  هیچ خیری که برایم نداشت بدتر اعصابم را خورد می کرد ؛ یک روز او همان که پنج سال و نیم از من کوچکتر بود؛ آمد در سکرت چت  اعتراف کرد که عاشقم هست ؛ گفتم ؛ولی من از تو بزرگترم ضمنا سابقه ی ازدواج دارم  ما نمی تونیم به هم برسیم ؛ منظورم این بود که اگر مرا بخواهی این شرایطم را بدان و بخواه  برگشت گفت:می دونم ما بهم نمی رسیم  فقط خواستم حرفم در دلم نماند؛ این حرفش به من برخورد ؛برای خالی کردن دل خودش چرا من باید  پی به این می بردم که با وجود ازدواج تحمیلی سابقم و سنم ؛نخواستنیم  همسر سابقم هیچ دخلی در زندگی حالا و آینده ی من ندارد او تمام شده رفته  سن و سال هم که مهم نیست ؛ می شود خودم را جوان نگه دارم با ورزش  همین حالا دخترهایی هستند که سنشان هشت سال از من کمتر است  ولی از بس چاق و لاغر شده اند پوستشان شل شده و سلولیت وجودشان را  برداشته و  اصلا خیلی بیست ساله ها هستند که من از زندگی بعد از طلاق...

انگار جبرئیلی ملکی می خواهیم که اینقدر بعید است 

فقط یک آدم که کمی انسان باشد و انسانیت حالیش شود 

اینقدر آرزوی محالیست که مستجابش نمی کنی یا رب؟

زندگی بعد از طلاق...

بعضیا لیاقتشونه مثل یه کاغذ مچاله شون کنی پرتشون کنی سطل آشغال خربیشعور مرتیکه مفت الدنگ هی زر می زنه ؛؛آخه پسرا دوشیزه می خوان؛؛ منم نگفتم پسر مجرد می خوام ولی کور خوند ی خودمو بکشم بهتر از اینه بیام زن تو ی چهلو هشت ساله با دوتا پسر بشم خجالت نمی کشه چه توقعاتی بیست سال از م بزرگه تازه ظاهرشم عینه8و انگار از قبر درومده دیگه یک و هشتاد قدش وزنش چهل معلومه شبیه جنازه اس دیگه صد سال سیاه رو کره ی زمین مرد تموم شه و یه تو ی جنازه ی الدنگ بمونی زن تو ی خوش اشتهای بد دهن انتر نمی شم چندش الاغ پفیوز مجبور نیستم که هی انرژی منفی ازش بگیرم بلوکش کردم بره به جهنم انتر رو رو برم کور خوندی واخ واخ بد نیست آدم هر از گاهی یه نگاه به آینه بندازه عینهو جنازه می مونه گودزیلای زشت ؛من و پسر مجرد خواست نرفتم هه اونوقت بیام زن تو که جای بابامی و دوتا پسر داری و قیافتم عینهو مرده هاس بشم بیشعور؛د آخه برم زن شوهر اولم بشم که بهتره انتر تا زن تو شم  بعد برگشتی می گی حقیقت تلخه که چون دوشیزه نیستی مجبوری زن امثال اون بشم والله آدما میان سر راه آدما! واقعا خجالتم نمی کشن انگار من از خانه ی عفافی چیزی بازنشست زندگی بعد از طلاق...